بچه های شرکت پاکمن

خاطراتی با کارکنان پاکمن

بچه های شرکت پاکمن

خاطراتی با کارکنان پاکمن

نیمه شعبان 1391

امروز پنجشنبه مصادف با نیمه شعبان است و در حالی که قرار بود به کار بروم بخاطر خستگی زیاد نتوانستم اینکار را انجام بدهم و حالا در خانه مشغول به نوشتن هستم .طی هفته اخیر بخاطر نبودن مهندس روستایی و در روز آخر نبودن مهندس پهلوانی، کمی فشار کار روی من زیاد بود اما به هر حال هفته پر فشاری هم از نظر کاری نبود...

طی مطلب قبلی تا حالا اتفاقات خاصی نیفتاده و همه چیز مثل همیشه است، مهندس محمدی برگشته و خرداد ماه هم با به نتیجه رسیدن اهداف کاریمان به پایان رسید،

قراره همین یکی دو روزه در مورد سیستم محاسبات واحد تاسیسات سالن 7 که توسط نوریک زادوریان اجرا میشود تغییراتی ایجاد کنم و باید کمی به بهتر شدن روال کاری آن فکر کنم.

خب خداحافظ من برم فکر کنم...!!!

یکم تیر ماه 1391

سلام

امروز پس از هفته ها بخاطر برگشتن مهندس محمدی کمی سرم خلوت بود البته منظورم اینه که با سالن کمتر کار داشتم و به کارهای خودم رسیدم که به تازگی نوشتن خاطرات در این وبلاگ هم شده یکی از اونا...

از امروز خانم مهندس بخشنده که از پرسنل دفتر فنی است بصورت پاره وقت با سالن ما همکاری خواهد کرد و من موظف شدم تا اطلاعات مورد نیاز ایشان را در اختیارشان بزارم. احتمالاً از فردا صبح ها در اختیار دو سالن 6 و 7 خواهد بود. راستی امروز آقا سهیل یکی دو تا جلسه با معاونانش داشت که با من در مورد پیشرفت برنامه های کوتاه و بلند مدت صحبت شد و قرار است نتیجه را اعلام کنم، با مهندس پهلوانی هم که حتماً در مورد خروجی ها و مسائل مربوطه بوده! جلسه بعدی با مهندس روستایی بود که اطلاعاتی در مورد آن در دست نیست هر چند حدس می زنم بی ارتباط با گفته های مهندس پهلوانی هم نیست!!!

قرار بود طبق برنامه ی خوم تا ساعت 21:15 اضافه کاری باشم اما بودن مهندس روستایی و محمدی باعث شد تصمیم بگیرم زودتر بروم و اگر محاسبات مربوط به تناژ نبود شاید ساعت 5 می رفتم اما حالا که اینجام...

کارهای سالن 7 به خوبی پیش میره و تناژ هم حتماً بالای 200 تن خواهد بود. از طرفی در سالن 6 وضعیت خروجی ها بد نیست و کارهای عمومی هم به خوبی اجرا میشود.

بگذریم... حرف واسه نوشتن زیاده، ولی اتفاقات همه شکل هم اند و میترسم نَشه اسمشون رو خاطره گذاشت ولی امیدوارم وقتی تقویم ها ورق خوردند و این نوشته ها بوی کهنگی گرفت بشه اسمشون رو خاطره گذاشت و خودم به نوشته هام نخندم!!!

تا بعد...

یادداشت شماره 3

امروز مصادف با اول محرم است و در حالی که اکثر بچه های سالن 6 و 7 به خانه رفته اند اما من چون نوبت اضافه کاری ام بود ماندم و حالا آمده ام کمی مطلب بنویسم.

طی یکماه اخیر ، سربازی رفتن سهیل میرزازاده مهمترین اتفاق بوده که چند سالی به حقیقت پیوستنش طول کشید، اما بالاخره اتفاق افتاد. روال کاری تغییری نکرده و ما فعالیت ها را مثل گذشته اجرا میکنیم و کارکرد خوب یکماه اخیر نشانه ای از عدم کم کاری های احتمالی است.

امروز کارکرد ماهیانه پرسنل نیز به حسابشان واریز شده که همچون همیشه معترضینی هم دارد، که البته اگر کمی منطقی فکر کنند .... بگذریم ! ((لر ها یه ضرب المثل دارن که میگه: بَل دَرِه دیزی بَستَ بوآ ))

خلاصه که خیلی دوست داشتم توی این وبلاگ فعال تر باشم و طوری پیش برود که هر کدام از پرسنل سالن های 6 و 7 از شرکت پاکمن دارای یک شخصیت حاضر در دنیای اینترنت باشند و با زدن نام هر کدامشان در جستجو گرها  چیزی یافت شود! البته دیر هم نشده. یه روز این کار رو میکنم پس تابعد...