بچه های شرکت پاکمن

خاطراتی با کارکنان پاکمن

بچه های شرکت پاکمن

خاطراتی با کارکنان پاکمن

روز نگاشت 25

امروز تغییرات جدید با احکام جدید حرکت خود را آغار کرد. مدیریت کارخانه به مهندس بیدآبادی سپرده شده تا من نیز به عنوان سرپرست سالن تکمیلی زیر نظر ایشان باشم و پس از 7 سال دو سالن مونتاژ بخار و تکمیلی از هم جدا شدند...

و قرار است دیگر بین سالن 3 و 7 که تولید کننده دیگ ها بودند تبیعضی نباشد و همه ی قانون ها برابر باشند،که کمی این موضوع برای سالن 7 با آن عادت های خاص ، سخت خواهد بود.

راستی آقای محمد فرازمند بالاخره بازنشسته شد و یواش یواش برخی از پرسنل قدیمی هم طی امسال و سال آینده به همین ترتیب از شرکت جدا خواهد شد، البته یکی از آرزو های من بازنشسته شدن و اتمام همکاری با برخی پرسنل است که مدتی است نبودنشان به صرفه تر از بودنشان است...

بگذریم...

امیدورام سلامتی نصیب همه شود که این بهترین آرزوست...


روز نگاشت 24

امروز دومین هفته ی کاری شرکت پاکمن در سالن جدید بود،کمی حال و هوای کار با دوره های قبلی تفاوت دارد. انگار خون تازه ای در رگ ها پاکمن جریان پیدا کرده، مهندس بیدآبادی در حال تحویل گرفتن کارخانه ی اصفهان به عنوان مدیریت است و هر روز بوی تغییرات جدیدی حس می شود.امیدورام روال مثبتی طی شود و اوضاع برای همه مناسب شود...

راستی برای بچه ی یکی از پرسنل سالن 7 مشکلی پیش اومده که جا داره براش دعا کنیم که زودتر سر حال و قبراق به کانون خانواده اش برگرده.آمین.

روز نگاشت 23

تابستان 93 هم تمام شد و پا به پاییز هزار رنگ نهادیم و آرزوی من این است که ما مثل پاییز هزار رنگ نباشیم...

اتفاقات زیادی افتاده که میتوان چندین صفحه از آن نوشت،اما...

این روزها کمی مشغله ام در شرکت زیاد شده،هر چند مدتی بود حتی بدون مشغله هم حوصله نوشتن نداشتم ... این وبلاگ عاملی شده تا دوستی قدیمی و عزیز گاهی به آن سر بزند و ما را یاد کند و همین انگیزه ای شد برای نگاشتن روزگارنامه ای دیگر

و آمدم تا بگویم:

منم که فریادهایم را در خم کوچه های غریب فراموش کرده ام، بندی خاموش نیستم ولی احساسم دیگر یاری نمی کند.

روز نگاشت 22

تیر ماه به نیمه رسید و بلند ترین روز سال هم رو به انتهاست.

اوضاع کاری بد نیست، البته انگار همه چیز تکراری ست و هیچ اتفاق متفاوتی نمی افتد که ارزش خاطره شدن داشته باشد.

یک هفته از ماه رمضان هم گذشت و تنها دو هفته دیگر تا تعطیلات تابستانی مانده، اگر چه در روزهای ماه رمضان امکان مسافرت وجود ندارد اما به قصد استراحت کردن هم این تعطیلات می تواند خوشحال کننده باشد.

در این روزهایی که کمی از بار کاری سالن 7 کاسته شده، چند تایی از پرسنل آن سالن به کمک سالن 6 آمده اند  تا اینگونه فعالیتی برای اجرا داشته باشند.

امروز اکثرا مشغول محاسبات کارکرد ماه گذشته پرسنل بودم که تحت عنوان پاداش در انتهای ماه مبلغی را می گیرند.

بتازگی اتاق کاری ام تغییر کرده و بعد از شش سال دیگر در اتاق قبلی نیستم، جایی که پیش از این متعلق به مهندس بیدآبادی بود، هرچند در اتاق جدید که به اتاق کنترل معروف است راحتترم و حتی دید بهتری نسبت به دو سالن دارم اما....

امتحانات ترم اخیر دانشگاه تمام شده و فعلا با فراغ بال می توانم از وقت آزادم استفاده کنم هر چند بخاطر برخی مسائل نمی شود هر چیزی را در این وبلاگ قرار داد ....

مهندس روستایی و مهندس رشادی معاونت اجرای دو سالن را به عهده دارند و مهندس سهیل میرزازاده هم همچنان سرپرست است و من هم .....

 

راستی کسی میدونه اسم این حشره چیه؟؟؟

چیزی بزرگتر از مگس ، کوچکتر از زنبور....!!!!!!!

 

 

 

گالری تصاویر 12

در مطلب قبلی گفته بودم عکسهای جدیدی  از دو نمای سالن 6 و 7 قرار میدم،عکس ها رو گرفتم و البته با چند روز تاخیر قرار دادم:

برای مشاهده  تمام نمای تصاویر  به لینک مربوطه بروید:


سالن 7


سالن 6



روزنگاشت 21

دیروز در سالن 6 منتظر رسیدن ماشین جهت بارگیری یک دستگاه فایرباکس به مقصد تهران بودیم که ...

یک صدای آشنا جلب توجه کرد:

نزدیکتر که شدم دوست و همکار قدیمی مان در سالن 7 رو دیدم که به عنوان راننده به آنجا آمده بود. با امیرحسین احمدی کلی گپ زدیم و عکسی هم گرفتیم و تلفنی با دوستی دیگر بنام محمد هادی زاده نیز همکلام شدم...

 خلاصه که تصمیم گرفتم این مطلب رو به همراه عکسش در این وبلاگ قرار داده و از این طریق سلامش را به بقیه پاکمنی ها برسانم.

امیدوارم  هر کجا که فعالیت می کند شاد و خوشحال و سلامت باشد...آمین


گالری تصاویر

امروز یه عکس از آقای ناصر علیخانی گذاشتم. این آقا ناصرِ ما در واحد تاسیسات سالن تکمیلی(6) مشغول به کار بوده و از استادکاران این واحد می باشد  که سابقه کاری وی در شرکت پاکمن  حدود 6/5 سال است.

جهت مشاهده عکس  این خوشتیپ اینجا کلیک کنید.

روزنگاشت 20

اولین روز از اولین ماه تابستان است. خرداد پر حادثه و پر شور  هم گذشت ،هر چند این شوق و تکاپو ها همگی مرتبط بوده با سیاست و ورزش ، سیاستی که اینبار حتی برای یک شب، برای مردم شادی آفرید و ورزشی که صعود به جام جهانی فوتبال، برای نمایش نام یک ملت را به همراه داشت.

چندی دیگر شرکت پاکمن هم در نمایشگاه ساختمان در تهران، قرار است نمایش اقتدار مردان آهنین خود را به رخ این صنعت بکشد و به همه بگوید اینجا ایران و این هنرِ دستِ مردان سخت کوش شرکت پاکمن اینبار نه فقط در اصفهان بلکه در کارخانه ای وسعت گرفته در چند بخش دیگر است که نوید روزهای پر امید آینده را زمزمه می کند.

و ...

و به امید روزهایی که صنعت کشورمان در جامی به وسعت همه ی جهان حاضر باشد ... 

آمین ...

روزنگاشت 19

ساعت 7 عصر است و من در حالی که باید مشغول درس خواندن برای امتحاناتم باشم اما آمده ام نوشته ای به یادگار بگذارم و بروم!

بالاخره مهندس رشادی نژاد به سالن 7 آمد و مهندس روشن ضمیر به سالن 1 منتقل شد. از طرفی برای رفتن کسی که ارتباط کاری مساعدی باهاش داشتم ناراحتم و از طرفی واسه اینکه اوضاع بهتری پیدا می کند خوشحال. خانم مهندس پهلوانی هم از کارهای اجرایی سالن 6 جدا شد و به کار تهیه مقاله و تحقیقات مربوطه مشغول شدند. شاید از بابت اینکه دیگر نیاز نیست واسط او با مهندس روستایی باشم و شرایط سخت ارتباطی آن دو را تحمل کنم خوب شده باشد! و البته برای خودش نیز همین طور

این تحولات ،مثل همیشه اول برای من کار مضاعف و سختی تولید می کند و در مرحله بعد باز هم همچنان .......

بگذریم امیدوارم روزی پشیمانی ایجاد نکند....

و امیدوارم زودتر مهندس رشادی بتواند کار را کاملاً از من تحویل بگیرد تا برسم به کارهای خودم که البته همگی مربوط به سالن های 6 و 7 بود...

فعلا هیچی عوض نشده بازم منم و خودم، مثل همیشه! حتی اون دوستی که میاد یه گاهی چهار تا فایل به قول یه نفر در حد ژاپن درست میکنه هم هیچ تغییر درست و حسابی ایجاد نکرده و فقط از دور کاراش قشنگ به نظر میاد .یه قانونی هست که میگه:

شهر از بالا زیباست

و آدمها از دور جذاب

فاصله مناسب رو رعایت کن تا همیشه زیبا ببینی


روز نگاشت 18

روزهای پایانی اردیبهشت ماه است. روزهای ملایم و سبکی از نظر کاری طی میشوند و همه چیز مثل قبل است و گفته ها حکایت از تغییراتی می دهند که از دو ماه قبل از عید صحبتشان مطرح بود همچنان قرار است کسی بیاد و کسی برود و....

طی ماههای اخیر مهندس روشن ضمیر دوباره دچار مشکلات زانو شده است و امروز نتوانست به کار بیاید.

در سال جدید تعداد پرسنل سالن 7 به 21 نفر کاهش پیدا کرده اند و من هنوز فرصت نکرده ام نام آنها را از لیست معرفی پرسنل سالن 7 حذف کنم و البته بخاطر برخی مسائل مثل قطع شدن اینترنت در شرکت، دسترسی و زمان کمتری برای آپدیت کردن وبلاگ داشته ام و طی هفته های اخیر هم امتحانتم شروع خواهند شد.امیدوارم بتوانم زمان بیشتری برای به روز کردن مطالب داشته باشم مخصوصاً حالا که تعداد زیادی از پرسنل از بازدیدکنندگان وبلاگ شده اند.

راستی تصمیم دارم بخشی را هم به همکارانی که بنا به دلایلی همکاریشان با شرکت قطع می شود قرار دهم تا خاطراتشان با یادآوری اسمشان مرور شود.

امید است با نظراتی که دوستان، همکاران و بازدیدکنندگان محترم ارسال می نمایند ، وبلاگ بچه های شرکت پاکمن به ایده آل خود برسد.

یادداشت شماره 17

ساعت نزدیک 10 شب است و قرار بود در مورد مسئله ای مرتبط با شرکت کمی فکر کنم اما نتوانستم تمرکز لازم رو بدست بیاورم و حتی خاطرات سه سالگی ام رو که هیچ کس یادش نمیمونه به یاد آوردم اما ....

خلاصه نشد که نشد.مدتی است بخاطر کم شدن کار، مشغول کارهای جانبی شده ایم که در راه پیشبرد اهداف برنامه ریزی درسالن ها می باشد. کمی برکارهای من افزوده اما همین که به نتیجه مطلوب و مورد دلخواه مدیر سالن نمی رسد نگران کننده است. راستی قراردادهای  پرسنل در این ماه محدود ترشدند و حتی زمزمه جدا شدن یکی دو نفر را هم ایجاد کرد که نتیجه اش تا سه روز آینده مشخص خواهد شد.

هر چند این روزها دغدغه اجرای کارهای داخل سالن را ندارم و خودم را درگیر نمیکنم اما بیشتر از گذشته احساس خستگی و کسالت میکنم.

به امید روزهای بهتر وخاطره انگیزتر.....

یادداشت شماره 16

امروز بخاطر حضور 6 نفر مجبور شدم خودم هم تا ساعت 21 سر کار بمانم در حالی که نمایشگاه ساعت های پایانی خود را در امروز طی می کند. هنوز فرصت نشده سر بزنم ،شاید روز آخر رفتم!

اوضاع کار پس از تحویل پروژه های نمایشگاه آرام شده و روند کاملاً معمولی را می گذرانیم.

حرف خاصی برای گفتن نیست....

راستی مهندس محمدی فوق لیسانس در دانشگاه آزاد خمینی شهر قبول شده اما میگوید نمیروم از طرفی سهیل اسرار دارد که او را بفرستد، هر چند زمان ثبت نام هم گذشته!

شنیدم یک همکار جدید که آدم مهمی هم ظاهراً هست قراره به جمع ما اضافه شود هر چند راوی اطلاعات بیشتری در اختیارم نگذاشت اما با شرایطی که پیش آمده هیچ چیز بعید نیست.

امروز بازدید کننده داشتیم که حدس میزنم از طرف نیروی هوایی بودند یعنی ...

ای بابا چرا هر چی فکر میکنم چیزی واسه نوشتن پیدا نمیکنم....

یادداشت شماره 15

امروز جمعه مصادف با28 صفر است. قرار بود به کار بروم و در بارگیری پروژه های نمایشگاه همکاری کنم که دیشب آقای مهندس روشن ضمیر زنگ زد و گفت که امروز رو به کار میره و من هفته آینده هر دو روز تعطیلی رو برم که البته دقیقاً مصادف باروزهای قبل از امتحاناتم میشه اما به قولی از این ستون تا اون ستون فرجه!

البته با سهیل هم هماهنگ کردم و بعد از تایید او در خانه ماندم و مشغول درس خواندن جهت امتحاناتم هستم...(بجز حالا که زنگ تفریحه)

میخواستم قبل از بر هم زدن چیدمان سالن 6 و 7 چند تا عکس بگیرم واسه وبلاگ که نشد.

از دوشنبه هم نمایشگاه اصفهان شروع میشه و اگر شد سعی میکنم پوشش بهتری به اتفاقات آن در این وبلاگ بدهم

خب تا روزی دیگر و خاطراتی قشنگتر...


یادداشت شماره 14

روز سه شنبه است و تنها 10 روز دیگر تا زمان تحویل پروژه های نمایشگاه مانده اما از نظر کاری مقدار زیادی از فعالیت ها باقی مانده! اضافه کاری پرسنل هم به مقدار چشمگیری کاهش یافته و همه اینها عواملی می شود برای نگرانی!

روشن ضمیر دیروز نبود، امروز هم پهلوانی رفته دانشگاه و از طرفی هم سهیل رفته پادگان و ...

روز نسبتاً آرامی بود، این روزها حساسیت برای رعایت ورود و خروج پرسنل زیاد شده و من سعی می کنم رسیدگی بیشتری به این موضوع داشته باشم تا مشکل ساز نشود

اوضاع تناژ کاری سالن 7 خیلی بد است در عوض تناژ خروجی از کارخانه کمی تکان خورده  و کمی امید را در ما زنده می کند.

چند وقتی هست که عکس جدیدی نگذاشته ام و گاهی که دوربین را می آورم یادم می رود،

خب به امید روزی دیگر...


یادداشت شماره 13

روز آخر هفته است و پس از بارانی که از دیروز بصورت ناپیوسته می بارید،آفتاب خوبی در سطح زمین پراکنده شده

آقا سهیل از دیروز به کارخانه برگشت و در اولین اقدام جلسه ای با پرسنل سالن 6 گذاشت و اکثر وقتش را آنجا بود و به سال 7 کمتر سر زد. در حال حاضر هم در حال صحبت با ناصر محمدی  است در مورد مشکلات اخیر که با مهندس روشن ضمیر داشته!( شده ایم مثل نوجوانی که دارد استخوان میترکاند برای بزرگتر شدن،استخوانهای بزرگ خب زورشان بیشتر است...! خلاصه به قول یارو بهش میگن درد رشد!!! که بعضی ها جدیداً گرفتن)


می گویند آسمان پاکمن این روزها آفتابی نیست چون ابر بزرگی روزهای صنعت و اقتصاد ایران را شبیه دم دمای غروب دلگیر کرده! امیدوارم روزهای روشن باز هم برگردند تا دیگر مجبور نباشیم کلماتی از جنس یاَس و نا امیدی بر زبان آورده و غصه را به پستوی تنهایی مردان فولادی شرکت پاکمن بفرستیم.


خدایا...

آن خواهم که هیچ نخواهم

                                       آمین


یادداشت شماره 12

امروز آقا سهیل بعد از دو هفته ای به شرکت آمد و خوشبختانه از روال موجود ناراضی نبود بجر مواردی در سالن 6 که به نظم و نظافت سالن برمی گشت و البته کمی هم کم بودن راندمان کار ها بر اساس نمودار های تهیه شده!

مهندس روشن ضمیر امروز را مرخصی بود و من هم غیبت روز چهارشنبه ام را با امضای سهیل به مرخصی تبدیل کردم تا مشکلی پیش نیاید.

اضافه کاری های امروز کلاً تا ساعت 19 بیشتر نیست و به نوعی من بخاطر مسایل دانشگاهم خوشحال هستم که بتوانم به امتحاناتم برسم...

تا تحویل دیگهای نمایشگاه 21 روز باقی مانده و از فردا روزشمار آن هم در سالن 6 نصب خواهد شد و به نظر مشکلی هم در تکمیل آنها وجود نخواهد داشت.

راستی پاداشی های آبانماه را هنوز به حساب نریخته اند و قرار است این کار فردا صورت گیرد، مثل همیشه فردا سرم شلوغ است برای پاسخ دادن به بچه هایی که معترض به مقدار دریافتی شان هستند.

راستی تناژ نهایی سالن 7 بد نشد و...

دوست دارم در مورد دیگر سالن ها هم توضیح بدهم اما گاهی حوصله نوشتن ندارم

فعلا به عنوان تنها سرپرست حاضر در ساعت اضافه کاری برای سالن های 6 و 7 هستم پس بروم و به پرسنل سر بزنم



یادداشت شماره 11

امروز هم مثل روزای گذشته طی شد یعنی کار و تلاش و ....

بعد از چند وقت بالاخره ورق آهن واسه تهیه قطعات جانبی برخی دیگهای در دست تولید برای نمایشگاه اصفهان رسید و ما منتظریم قطعت برسد و به کارمان ادامه دهیم

شرکت پاکمن دارای دو سالن جهت تهیه قطعات اولیه است که به سالن قطعه سازی معروف می باشد و از مهندس تاجمیر هم به عنوان سرپرست استفاده می شود که تنها مهندس رسمی کارخانه اصفهان هستند، علت اینکه میگم اصفهان اینه که شرکت پاکمن در ویلاشهر اصفهان و پرند تهران هم دارای واحدهای تولیدی می باشد.

خلاصه که یک سالن هم مختص ساخت دیگهای آبگرم دو پاس و بخار ایستاده بوده و در سالنی دیگر انواع منابع تحت فشار ساخته می شود و در سالن 7 هم که تولید دیگهای بخار و آبگرم سه پاس را انجام می دهد و به سالن 6 جهت تکمیل و ارائه به مشتری تحویل می نماید، جهت تشریح شرکت باید یه مقاله نوشت و با این دو تا جمله نمیشه اما بازم جهت خالی نبودن اریضه بدنیست.

امروز خانم مهندس پهلوانی میگفت پیش خودش احساس میکند که قرار است به ویلاشهر منتقل شود که به نظر من بعید می رسد هر چند آنجا حکم پژوهشگاه شرکت را دارد اما با شناختی که از مهندس بید آبادی سرپرست محترم و دوست داشتنی آن واحد دارم، به نظر بعید تر میاد.

امروز دو تا از کوره های ارسال شده به ویلاشهر جهت عملیات کروگیت به شرکت رسید و ناصر محمدی راد در حال حاضر مشغول مونتاژشبکه عقب همان دستگاه ( 4 میلیون سه پاس) می باشد.

مدتی است خروجی پروژه ها از کارخانه الارقم آماده بودن دستگاهها صورت نمیگیرد و یکی از علل کاهش آمار ما نیز بوده است.

بگذریم امین درودگردی پور اومد توی دفتر و من نمیخوام از بودن اینترنت حرفی پیشش بزنم پس تا بعد

یادداشت شماره 10

امروز آخرین هفته از پاییز هم شروع شد و معاونان سالن 7 در تلاشند در روزهای باقی مانده بتوانند روال موجود را افزایش داده تا در پاداش خودشان تاثیر لازم را ببینند در عوض خیلی این دیدگاه در سالن 6 وجود ندارد چون آن طرف خیلی بر اساس کارکرد نمیگرفتند و این ماه تاثیر آنرا دیده و....

راستی روز پنج شنبه در خانه مطلبی انتقادی و طولانی نوشتم که در انتها اشتباهاً بجای دکمه انتشار روی انصراف کلیک کردم و اینگونه مطلب ،منتشر نشد شاید قسمت این بود که درد دل ها در جای خودشان باقی بمانند.

امروز با برجیان در مورد پاداشی اش صحبت کردم تا در انتهای هفته که پاداشی را میدهند گروه منتقدان کمتر باشند. هر چند خلیلی همچنان زیاد خواه است و بدلیل برخوردهای نابجای شخص سهیل احساس میکند خیلی مهم است اما من چیز دیگری میبینم!

در مورد سالن 6 هم که شخصاً از شیوه فعالیت پرسنل راضی نیستم ومطمئناً بازخوردهای رفتار معاون آنجا بی تاثیر نیست. شیوه ای که پیش از این نیز استفاده میشد و حالا هم ادامه دارد.

دوست ندارم خودم را در رفتار بالاتر از کسی بدانم اما گاهی برای برخی آدم ها سکوت نشانه شخصیت نیست بلکه باید....

 بگذریم راستش را بخواهی بعضی ها مثل توپ فوتبال هستند و تا نروی و توی سرشان نزنی حرکت نمیکنند تازه اگر هم راه افتادند میروند تا جایی که دوباره برسی و حرکتشان دهی!

حالا فکرش را بکن از من خواسته اند توپهایی را حرکت دهم که مخصوص بسکتبال هستند یعنی سنگین و سفت!

امروز مهندس میرزازاده آمده بود شرکت و البته هنوز هم هست و منتظرم اگر شد کاستی هایمان را برایش عنوان کنم تا شاید پیگیری شود و به نتیجه برسد.

خب تا روزی دیگر و ....


یادداشت شماره 9

امروز مهندس روشن ضمیر مرخصی بود و تا حدودی مشغول کارهای واحد جوش بودم.اوضاع مثل روزهایی گذشته است و روند کاری با رشد کمی روبروست از طرفی اضافه کاری ها هم محدود شد بطوری که نیمی از پرسنل از لیست خط خوردند، امیدورام مشکلات حل شود که البته مربوط به سطح کلان مملکت بوده و این تحریم ها هم که اثر خودشان را گذاشته اند و  براحتی هم حل شدنی نیست. بعد از یک هفته ،به میزان کمی، خروجی از کارخانه داشتیم و البته حجم زیادی را هم در حالت انتظار و آماده سازی داریم که باید زودتر تمام شود تا آمار خروجی های این ماه که بسیار بسیار در سطح پایینی بوده جبران شود.

حرف خاصی برای گفتن نمی ماند انگار همه چیز دچار روزمرگی شده و انگار قرار نیست کلمات با محبت در کنار هم بمانند تا خاطره ها ساخته شود.  آسمان هم پر است از دود و ناپاکی ! باران را این روزها فقط در نقاشی کودکانه می بینم، نم نمکی دیروز بارید و در ذهن کم ساله کودکم انگار دنیا را آب برد و من در رویای خردسالش غرق شدم! 



یادداشت شماره 8

امروز من از ظهر میرم مرخصی ساعتی و برنامه های آخر هفته رو بصورت غیر حضوری با بچه ها هماهنگ میکنم،دیروز هم آقا سهیل بعد از یک هفته تلفن زد و ضمن تایید لیست های پاداشی، آمارهای کاری روزهای اخیر رو هم بررسی کرد که طبق گفته های قبلیم  به کاهش روال کاری در روزهای اخیر معترض بود، هرچند علت ها به نظر توجیه میومد اما واقعیت چیزی جز این نیست! امیدوارم روند کار تغییر کند چون نه تنها در سالن 7 بلکه در خروجی ها هم با کاهش چشمگیری روبرو هستیم که این مورد تا حدودی به شرایط فروش دیگها بستگی دارد.


بگذریم....


بابا یکی بیاد صاحب داری کنه، ما باید به کی شکایت کنیم. به کی مشکلاتمونو بگیم.... ما میخوایم کار بکنیم، کار نمیخواد که ما بکو......



عکس روز

http://s2.picofile.com/file/7582205264/111.jpg


30 تن اول هم روکش شد.


http://s3.picofile.com/file/7574554301/16.jpg




یادداشت شماره 7

پس از اینکه مهندس میرزازاده از سالن های 6 و7 بازدید نموده و الویت هایی را نیز عنوان کردند. به اتاق آمدم تا فرم هایی رو آپدیت کنم و به همین دلیل تونستم جهت نوشتن وقت پیدا کنم البته امروز بدلیل قطع بودن شبکه، به اینترنت هم دسترسی نداشتم تا اینکه حالا مشکل حل شد.

امروز برنامه ها نمیدانم چرا بروفق مراد به نظر نمیرسد تناژ کاری سالن 7 هم مناسب نبود از طرفی کمی هم سرپرستان اجرایی سالن ها انگار.....

بگذریم!

 در حال تهیه لیست پاداش سالن 7 بودم که تا آخر امروز آماده میشود که نسبت به ماه گذشته بد نیست، یعنی همان مجموع پرداختی در ازای 40 تن کار بیشتر و حتی 5درصد اضافه کاری کمتر...! حالا نمیدانم تاثیری هم در دریافتی خودم خواهد داشت یا نه؟

یه کم کار برای خودم هم کسالت آور شده و هیجان لازم را ندارد امیدورام این روال تغییر کند تا دردسری ایجاد نشده. نبودن مهندس ستوده و از طرفی نبودن سهیل کاملاً احساس میشود شاید اگر مهندس ستوده بود در این وضعیت حجم اضافه کاری را کم میکرد یا سهیل اگر بود هر جوری شده کار پیدا میکرد! مهندس تاجمیر هم که..... والا چون وبلاگ یه جورایی عمومیه نمیشه همه چیز رو راحت نوشت.اونایی که میفهمن چی میگم که خوبه و اونایی هم که متوجه نمیشن خوب لازم هم ندارن که بدونن!!!

الان خانم مهندس بخشنده میاد واسه کارای کامپیوتری مون پس بهتره برم  تو سالن که اونم بیاد و به کاراش برسه.

یادداشت شماره6

دم دمای رفتنه و من همزمان با آپلود شدن فایل های مربوط به پورتال به این وبلاگ آمده ام تا از امروز بنویسم:


 سالن 6 : امروز خانم مهندس پهلوانی مثل سه شنبه های قبل نیستند و در دانشگاه تدریس میکنند البته نبودنشان در کار خللی ایجاد نکرده (که این مسئله خوبی نیست!)همچنین امروز اصلاً پروژه ای برای خروج وجود نداشت، آمار خروجی شرکت در ماه قبل در حد نرمال قرار داشت و با اوضاع بازار کار فعلی می توان حتی خوشبین هم بود که هنوز شرکت پاکمن می تواند فروش خود را داشته باشد.در آنطرف سالن هم مهندس روستایی خوب توانسته کارش را انجام دهد،اگه مسایل اخلاقی اش رو در نظر نگیریم (به قولی گفتنی اگه بدی هاش رو در نظر نگیریم خوبه!!)

 سالن 7 : در سالن مونتاژ هم ،ماه گذشته به خوبی طی شد و در شروع ماه جدید هم نبودن لوله و سیم توپودری کمی مسئله ساز شده اما در کل مهندس روشن ضمیر به یک سرپرست خوب و کاربلد تبدیل شده که می تواند مشکلات کوچک را براحتی حل کند . در آن سوی قضیه هم مهندس محمدی قرار دارد که با تمام پیشرفتی که داشته اما هنوز یه سرپرست قابل اتکا نیست و پرسنل تحت نظارتش را  بخوبی اداره نمیکند هر چند انسانی کاملاً شریف و پاک است که البته شاید همین موضوع جلوی کار کردن بهترش را در پست معاونت واحد مونتاژ سالن از او گرفته!

بگذریم منم که .....

بزار همچنان یه معما باقی بمونه!!!