بچه های شرکت پاکمن

خاطراتی با کارکنان پاکمن

بچه های شرکت پاکمن

خاطراتی با کارکنان پاکمن

یادداشت شماره 16

امروز بخاطر حضور 6 نفر مجبور شدم خودم هم تا ساعت 21 سر کار بمانم در حالی که نمایشگاه ساعت های پایانی خود را در امروز طی می کند. هنوز فرصت نشده سر بزنم ،شاید روز آخر رفتم!

اوضاع کار پس از تحویل پروژه های نمایشگاه آرام شده و روند کاملاً معمولی را می گذرانیم.

حرف خاصی برای گفتن نیست....

راستی مهندس محمدی فوق لیسانس در دانشگاه آزاد خمینی شهر قبول شده اما میگوید نمیروم از طرفی سهیل اسرار دارد که او را بفرستد، هر چند زمان ثبت نام هم گذشته!

شنیدم یک همکار جدید که آدم مهمی هم ظاهراً هست قراره به جمع ما اضافه شود هر چند راوی اطلاعات بیشتری در اختیارم نگذاشت اما با شرایطی که پیش آمده هیچ چیز بعید نیست.

امروز بازدید کننده داشتیم که حدس میزنم از طرف نیروی هوایی بودند یعنی ...

ای بابا چرا هر چی فکر میکنم چیزی واسه نوشتن پیدا نمیکنم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد